عنصر اساسی زندگی مطلوب خانوادگی در جامعه ای با تنوع فرهنگی:
باید به کودکان نشان داده شود و به آنها آموزش داده شود که در جامعه چه چیزی قابل قبول است یا چه چیزی قابل قبول نیست. ما متولد نشده ایم که به یک زبان خاص صحبت می کنیم ، رژیم خاصی می خوریم یا با اعضای خانواده در ارتباط نیستیم. انسانها از بزرگان خود می آموزند که چگونه رفتار کنند و با هنجارهای فرهنگی پذیرفته شده مطابقت داشته باشند. بیشتر کارهایی که ما به عنوان شهروندان متمدن و متعهد به قانون یاد می گیریم از الگویی است که بیشتر از آموزش مستقیم می بینیم.
با این حال ، زندگی خانوادگی یک فرد با شرایط ، قومیت و سایر شرایط پیکربندی می شود و شخصیت (ها) والدین سعی می کنند خانواده ای داشته باشند که بتواند نسل بعدی را تولید و پرورش دهد. داستان کوتاه: والدین می خواهند فرزندانشان بزرگ شوند ، عملی ، سازگار و قادر به حفظ خود در بزرگسالی باشند. میزان بروز این پیامدها برای کودکان تحت تأثیر کیفیت محیط عاطفی و روابطی است که کودکان در آن رشد می کنند.
4 ماده اساسی برای پرورش زندگی خانوادگی بهینه
در اینجا پنج استخوان اساسی زندگی خانوادگی با عملکرد خوب آورده شده است. مطمئناً می توان مطالب و توضیحات بیشتری را اضافه کرد ، اما درک این ویژگی های اساسی شما را در مسیر درست هدایت می کند.
1. والدین و الگوهای بزرگسالان نحوه برخورد با تعارض ، تحمل تنوع و اختلاف نظر را نشان می دهند. احترام متقابل هر یک از اعضای خانواده از سوء استفاده عاطفی جلوگیری می کند.
بزرگسالان در خانواده قوانین مبارزه عادلانه را درک کرده و از آنها استفاده می کنند.
ارتباطات واضح و مستقیم بدون سرزنش ارزش گذاری شده و به طور مرتب مورد استفاده قرار می گیرد. مهارت های گوش دادن فعال به کودکان آموزش داده می شود. مجموعه مهارت هایی برای بیان سالم احساسات تشویق می شود.
درک اعضای خانواده و تأیید متقابل بیش از توافق و فشار برای همه در یک صفحه است. بهترین روانشناس خانواده در تهران
2. مرزهای بین فردی روشن در خانواده و خارج از خانواده در ارتباط با جوامع بزرگتر مانند محله ، ایالت و ملت حفظ می شود.
یک مرز مفید و مفید به وضوح مشخص می کند که چه کسی برای انجام چه کاری مناسب است ، با چه کسی ، چه وقت ، کجا و چگونه بهتر است. خانواده می دانند که والدین/بزرگسالان چه کسانی هستند و فرزندان چه کسانی هستند و از هر یک در رابطه با سایر اعضای خانواده چه انتظاری دارند.
مرزهای واضحی بین خانواده و دیگران که در خارج از خانواده تعریف شده است ، حفظ می شود. رهبران هر خانواده با در نظر گرفتن پیامدهای کوتاه مدت و بلند مدت ، مرزهایی را تعیین می کنند. با تغییر زمان ممکن است مرزها برای برآوردن نیازها یا ارزشهای خانواده و جامعه تغییر کنند.
مرزهای مفید مسئولیت ها ، تعهدات و امتیازات را روشن می کند. به عنوان مثال ، اعضای خانواده در نقش بزرگسال یا والدین مسئول تربیت فرزندان ، پرداخت صورتحساب ها و حمایت هستند ، نه کودکان. از کودکان انتظار می رود که بازی کنند ، به مدرسه بروند و نحوه اجتماعی شدن و بزرگسالان سازنده را بیاموزند. وظیفه آنها حل مسائل مربوط به روابط بزرگسالان نیست. بچه ها بیشتر با خواهر و برادرهای خود بازی می کنند ، رقابت می کنند و همکاری می کنند تا با والدین خود. انتظار می رود اعضای خانواده در نقش کودکان از بزرگسالان خانواده و قوانین خانه اطاعت کنند.
با رضایت متقابل ، والدین این اختیار را دارند که رابطه خود را با یکدیگر به صورت دلخواه جنسی کنند و ممکن است باروری کنند. والدین مجرد نیازهای بزرگسالان خود را با سایر بزرگسالان خارج از خانواده برآورده می کنند ، نه با کودکان.
در عین حال ، بزرگسالان و والدین در خانواده این حق را دارند که تصمیم نهایی را در مورد زندگی خانوادگی بگیرند. خانواده ها دموکراسی نیستند.
3. روابط در خانواده با توجه منظم ارزش گذاری ، پرورش و حفظ می شود.
والدین به ملاقات می روند. همچنین ، به طور منظم ، هر فرد بالغ عمداً با هر کودک وقت می گذارد و تعاملات فردی را ایجاد می کند.
خواهر و برادرها ممکن است دعوا کنند ، اما باید پشت یکدیگر در خارج از خانواده (مثلاً در مدرسه) باشند.
خانواده به صورت گروهی تعطیلات و سایر فعالیت های خانوادگی را انجام می دهند و سابقه عمیق و غنی از زندگی خانوادگی و طاق خاطرات ارزشمندی را ایجاد می کنند که در مواقع سخت می توانند از آن استفاده کنند.
4. کودکان یاد می گیرند که صرف نظر از آنچه در ازدواج والدین آنها (از جمله طلاق یا جدایی) می گذرد ، می توانند روی این چهار حقیقت تضمینی حساب کنند:
آنها به خاطر آنچه هستند دوست دارند و از آنها انتظار نمی رود که شبیه و یا متحد هیچ یک از والدین شوند.
در حین بزرگ شدن ، تمام نیازهای آنها توسط والدین آنها تأمین می شود ، از جمله تأمین ، حمایت و تشویق برای پیگیری سرنوشت منحصر به فرد خود.
هر یک از والدین با هر فرزندی رابطه ای دارند که توسط والدین دیگر به هیچ وجه محدودیت ندارد. کودکان حداقل مثلث بندی بین والدین خود را تضمین می کنند و بعنوان یک کودک بین آنها استفاده نمی شود.
هر اتفاقی که در ازدواج والدین آنها بیفتد تا حدودی بر آنها تأثیر می گذارد ، اما ازدواج به آنها مربوط نیست: آنها آن را ایجاد نکرده اند ، نمی توانند آن را کنترل کنند و نمی توانند آن را تغییر دهند. مرزهای مناسب حکم می کند که ازدواج از هر نظر برای فرزندان آن ازدواج ممنوع باشد. فرزندان با والدین یا p طرف نمی شوند. بهترین روانشناس خانواده در تهران